شهرها و سینما

دیگر سال‌هاست که مسائل مربوط به «بازنمایی» واقعیت در هنرهای روایی، به سادگی و بداهت گذشتهْ درک و دریافت نمی‌شود. انگار ما کم‌کم آموخته‌ایم که فرم‌ها، میانجی‌ها و تمهیدات بصری/روایی را در خلال بازخوانی فضاهای سینماتوگرافیک جدی بگیریم. و تازه تنها نشانگان فضای واقعی نیست که در ذهن ناظر/مخاطب سینما می‌نشیند و کشف و معنامند کردن خود را از مفسر طلب می‌کند. انبوه خرده‌فضای نمادین، سورئال، فانتزی و مجازی هستند که دیگر «واقعیت‌افزوده» دنیای معاصر تلقی می‌شود. سؤال این است: مفسر اکنون باید سیمای واقعیت تاریخی/اجتماعی را چگونه و به واسطه‌ی چه تمهیدات و ملاحظاتی درون فرم هنری بخواند؟ و سینما، این ترکیب تام‌وتمام آرزو و تکنولوژی چگونه در کار بازنمایی، بازآفرینی و احیانا جعل واقعیت شهرهای معاصر است؟

 

شهر مدرن را خاستگاه و گذرگاه «رئالیسم» دانسته‌اند. اکنون به یاری مطالعات گسترده و متعدد قدیم و جدید، درک نسبتا دقیقی از دگردیسی‌های مفهوم واقعیت شهری در دو سده‌ی گذشته داریم. می‌توانیم از رمان‌های کلاسیک قرن نوزدهم اروپای غربی شروع کنیم، به مدرنیسم هنری نیمه‌ی اول قرن بیستم ارجاع بدهیم و چرخه‌ی ادراکی خود را با تحولات مشهور به «پست‌مدرن» در نیمه‌ی دوم قرن بیستم کامل کنیم. باربارا منل نیز کمابیش همین سیر را در کتاب قابل‌اعتنای خود طی کرده است؛ منتها با دقت و جزئیات و ارجاعات مثال‌زدنی. کار او عمدتا بر مطالعات، گونه‌بندی و ژانرشناسی سینمایی استوار است، اما جابجا آکنده از بصیرت‌های شهرشناختی است. در تک‌تک جستارهای کتاب، شهر و سینما چنان در هم می‌تنند که انگار دو لبه‌ی نوار موبیوسی به نام «معاصریت زندگی» هستند. او کتاب خود را با واکاوی یک اسطوره‌ی مدرن -تولد سینما: ورود قطار به ایستگاه- آغاز و با ردیابی یک اسطوره‌ی دیگر -فقر در زاغه‌های برزیل- به پایان می‌رساند. از این سفر مکاشفه‌وار از پاریس تا ریو، شهرهای بسیار دیگری نیز به منظومه‌ی او راه می‌یایند. نیویورک. هنگ‌کنگ. بیروت و بلفاست و…

 

شیوه‌های خلاق و بدیع او در پیشبرد استدلال‌های بنیادینش نیز بسیار قابل‌تامل است. در هر جستار، یک دوگانه‌ی اصلی را پیش می‌کشد و به تدریج به دور آن، تأویل خویش را استوار می‌سازند. در یک جستار، دوگانه‌ی آرمان‌شهر/ویرانشهر و در جستاری دیگر جنگ/صلح… اهمیت کار او پایبندی روشن‌بینانه‌ی او به الزامات سبکی، فرمی، ساختاری و گونه‌شناسانه‌ی سینمایی‌ است. اساسا هم بازنمایی شهری قرار است خود را در نشانگان آشنای ژانری آشکار کند. از کمدی‌رمانتیک‌های هالیوودی تا فیلم‌های مبارزه‌ای هنگ‌کنگ، این سیمای آشنای قهرمانان و ضدقهرمانان سینما در موقعیت‌های آشنا -عشق، جنگ، کهکشان!- است که روح شهر را برمی‌نهد تا بار دیگر پرده از یک «این‌همانی» بزرگ بردارد: سینما همان شهر است و شهر همان سینما. و انگار هر دو در پیشگاه فرشته‌ی تاریخ در حال ادای سوگند و شهادت بر الهیات سکولاری که دنیای معاصر را به واسطه‌ی فیلم‌های کوچک و بزرگ تاریخ سینما برای «سینه‌فیل‌ها» مقدس و پرستیدنی کرده است…

 

با این همه باید گفت آن جستارهای کتاب که تمرکز خود را منحصرا بر فعل و انفعالات پست‌مدرن و به تعبیر بهتر تحولات سینما در بیست‌سی سال اخیر گذاشته است، برای مخاطب فارسی‌زبان، طراوت -و ضرورت- بیشتری دارد. بحث‌های منل درباره‌ی چارچوب‌های سینمای ملی و نسبت آن با سینمای فراملی، اتفاقا به شکلی کنایه‌آمیز، راهنمایی‌ست برای آن دسته از منتقدان و کنش‌گران سینمایی در ایران که دهه‌هاست بر طبل «سینمای ملی» می‌کوبند بی آنکه تلاشی مشخص و نظرگیر در تبیین عناصر ساختاری و بسترشناسی آن کرده باشند. از سوی دیگر، با رواج و تورم گفتار «هنر شهری» در یکی دو دهه‌ی اخیر و ساخت انبوهی فیلم -عمدتا با تمرکز بر زندگی طبقه‌ی متوسط «تهران»- کتابْ میانجی‌های راهگشایی برای فهم این دسته از آثار در اختیار مفسر  و منتقد و سینمادوستان حرفه‌ای قرار می‌دهد. آیا می‌شود «سنت» مشخصی را در این میان ردیابی کرد یا همچنان مجبوریم از همان ترمینولوژی باستانی و منسوخ سینمای «اجتماعی» و «دردمند» و… به این آثار نگاه کنیم؟

 

کتاب علیرغم وفاداری به شاکله‌ی آشنای تاریخ‌بندی سینما -تولد فرانسوی، اکسپرسیونیسم آلمانی، نظام استودیویی هالیوود، نئورئالیسم ایتالیا، موج نو فرانسه و…- سعی دارد افق دید خود را فراتر برد و «نواحی» دیگری را نیز به جغرافیای خود اضافه کند. او مشتاقانه به خاورمیانه و شرق دور و آمریکای لاتین و اروپای شرقی سفر می‌کند؛ زیرا عمیقا کنجکاو است تا نسبت امر محلی و امر جهانی را در تاروپود روایت‌ها و پلان‌های فیلم‌ها بخواند. فصل هشتم کتاب به تمامی ناظر بر این دگردیسی‌ است: شهر جهانی و شهرها در فرآیند جهانی شدن. شاید از همین روست که ترجمه‌ی گویا و شیوای فارسی کتاب توانسته از زمان چاپ به بعد، این چنین توجه را به خود جلب کند؛ زیرا انگار در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که بیش از پیش آشکار شده است که دو گانه‌ی ازمدافتاده‌ی «سنت» و «تجدد» تنها بیانی‌ست محدود از دوگانه‌ی مهم‌تر امر محلی و امر جهان‌شمول…

 

حالا که کتاب به چاپ دوم رسیده، شاید وقتش است تا ما نیز در مروری دیگر، نسبت سینمای خود با سپهرهای جهانی را واکاوی کنیم. آیا کسب «دو» اسکار و خروارها جایزه‌ی سینمایی دیگر کافی نیست برای انگیزه‌ یافتن در پژوهش‌های سینمایی نوین و برگذشتن از کلیشه‌های «پیام‌محور» در نقدهای سینمایی مدعی «حساسیت» به موتیف‌های شهری؟ خصوصا بعد از برگزیده شدن کتاب در ششمین دوره‌ی جایزه‌ی کتاب سال سینما…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.