صدای حیوانات/ درباره‌ی فیلم «خوک» و سه فیلم دیگر مانی حقیقی

سه معمار خوش‌تیپ و یک سفر سرنوشت‌ساز از تهران به شمال. زن و مردی مرموز سوار لکسوس در جاده‌های کوهستانی دور از تهران. دوربینی که همراه بادکنک‌ها به آسمان می‌رود تا به کارگاهی که از تهران به جنوب رفته کمک کند سر از کار یک پرونده دربیاورد.. فیلمسازی آذری‌زبان که در هر سکانس، تی‌شرت یکی از گروه‌های جاودانه‌ی راک را به تن کرده و به یکباره با گرفتن راکت  تنیس در دست، راک‌استار محبوب تهران می‌شود. مانی حقیقی، معمار است. مرموز و عکاس و راک‌استار است. و همه‌ی این‌ها یعنی که او واقعا «دیزاینر» است. چنان هر صحنه با نورپردازی و رنگ‌آمیزی و تمیز‌ترین قاب‌ها می‌آراید که انگار «سطح» بر «عمق» غلبه می‌کند. آیا هنرمندهایی که هنرشناس‌اند و تا خرخره کارهایشان را از ارجاعات متعدد به هنرها و فنون و ترفندهای گوناگون مجهز می‌شوند بهترند یا آن‌ها که آثارشان را تا جای ممکن خلوت می‌کنند؟ آرایش‌گرها بهترند یا پیرایشگرها؟ مانی حقیقی، همزمان هر دو است و هیچ کدام. او اصرار دارد که بازیگوش است و این بازیگوشی و شاخ به شاخ پریدن را در «خوک» به اوج رسانده است…

 

چند دختر مدرسه‌ای با کوله‌های به‌شدت خوشگل رنگی سرشان توی گوشی‌هایشان است و در حال عبور از عرض خیابان ولیعصر هستند که ناگهان… فیلم این‌طوری شروع می‌شود و به سرعت پا به دنیایی جادویی می‌گذارد. حقیقی دوباره از کوره‌راه‌های کوهستانی کردستان و برهوت تفت‌دیده‌ی قشم دل کنده و به تهران بازگشته است. جوزف کمپل کبیر گفته بود تنها دو قصه در جهان وجود دارد: «قهرمانی که شهر را ترک می‌کند و غریبه‌ای که به شهر می‌آید» حقیقی هر دو را ساخته، اما تهران خوک، دیگر برایش انگار کنعان، سرزمین وعده‌داده‌شده به قوم سرگردان نیست. اگر تهران در کنعان تنها ساختمانی فروریخته در منطقه‌ی امیرآباد بود و اسباب دردسر استاد سابق و برج‌ساز فعلی، در خوک تمام شهرْ فروریخته است. با فیلم‌سازی طرف هستیم که می‌داند «ایران‌سکنا» دقیقا یعنی کجا؟ او تهران را زیر پا گذاشته تا بداند آن دو برج زیبای نیم‌دایره در انتهای خیابان شیراز، چقدر و چقدر و چقدر زیبا هستند و جای‌شان در فیلم‌ها خالی است؟ و چه نام معناداری: «ایران» و «سکنا»!

 

راستی چرا حقیقی این‌قدر زیباپرست است و این‌قدر افراطی در ستایش حالت‌ها، اشیا، ساختمان‌ها. نه تنها کم نمی‌گذارد، بلکه زیاده‌روی می‌کند. هر چه دارد می‌ریزد روی داریه. آیا پنجاه کیلو آلبالو فیلم‌ بدی است؟ یا فیلم بی‌ربطی است؟ هرگز. حقیقی در آن فیلم برای فردای مسابقه تمرین می‌کرد تا تبدیل به مَنِریست اول تهران شود. هیچ چیز را جدی نگیرد. تابوها یکی‌یکی پشت سر بگذارد و نیروی وحشی فیلمش را پشت دروازه‌های روشنفکری جا بگذارد. او با خودش قرار گذاشته به «زوال» و انحطاط بخندد تا نوحه و مرثیه سر دهد. و این انگار سرنوشت تک‌تک ما آرتیست‌ها و فارتیست‌ها در تهران پسا۸۸ است؛ وقتی کنعان ما دیگر تهران ما نیست…

 

صبر کنید. انگار باید بر یک نکته‌ی کلیدی تاکید کنم. مانی حقیقی هر چقدر تظاهر به شیطنت و بی‌خیالی و تجربه‌گرایی و یک‌وری گرفتن عالم و آدم کند، هر چقدر اصرار به فیگوراتیو کردن و به سطح رساندن همه‌ی شعارها و پیام‌های نخبه و متعالی‌ داشته باشد، هرچقدر در مصاحبه‌ها و برخوردها بگوید فقط می‌خواهد فیلم «باحال» بسازد، از یک چیز راه گریزی ندارد. راوی آشکار و پنهان او یک «من جمعی» است. او برای «ما»، برای واحدی بزرگ‌تر از یک فرد فیلم می‌سازد. ساکنان یک شهر، اعضای یک قوم و حتی -چرا که نه؟- یک ملت.

 

حقیقی، خودآگاه و ناخودآگاه در حال گزارش یک وضعیت به یک واحد بزرگ است. هر چقدر پشت استعاره‌ها، کنایه‌ها، ارجاعات و قیاس‌های دور و نزدیک پنهان شود، این مای مفروض در او وجود دارد. واحد بزرگی که یک بار در هیأت رقصندگان خوش‌آب‌ورنگ تیزر تبلیغاتی شرکت سوسک‌کشی ظاهر می‌شود و بار دیگر، در قامت معماران حساس و دل‌زده‌ی کنعان. او چه بخواهد، چه نخواهد پس پشت خل‌خلی‌های فیلم‌هایش، پشت همه‌ی «باحال»بازی‌هایش، به شدت جدی است. صحنه‌ی بی‌بدیل آوازخوانی خوک، مشت او را وا می‌کند، همان‌طور که غرش اژدها، خرخر احتضار قاطر در واپسین صحنه‌ی «یک پذیرایی ساده» و جنازه‌ی خرناس‌کش گاو در کنعان. آیا در سینمای او باید پیوند «صدا» و «حیوان» را جدی بگیریم؟ یا آن را به حساب شوخی‌ها و بازیگوشی‌های فیلم‌ساز بگذاریم؟ من یکی ترجیح می‌دهم این پیوند را جدی بگیرم و  به این نتیجه برسم که حقیقی از خرخر کم‌جان قاطر پاشکسته و گاو بدشانس، به غرش اژدها رسیده و در «خوک» به حیوانش نه تنها قدرت تکلم انسانی که موهبت شعر و آواز بخشیده است…

 

من یکی ترجیح می‌دهم که باغ‌وحش حقیقی را جدی بگیرم و همزمان از منریسم افراطی او در نور و رنگ و فرم و حالت، لذت ببرم. من یکی از اجزای آن واحد بزرگ هستم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.