۱.
ثبت خاطرات شفاهی شهر همیشه رهاییبخش نیست و گاه منجر به اعترافاتی بیمصرف میشود. میدان توحید میدانی بیمصرف است. توخالی بزرگی است که تو را درون ماشین زمان پرتاب میکند؛ درست مثل عکسهای سهبعدی. اولش هیچی نمیبینی و بعد با کمی عقبجلو کردن عکس مناظری شگرف در میانهاش جان میگیرند.
نوشَوِندگی وارونهی تهران در این میدان به اوج خودش رسیده. سیر معکوس دنیای کهنه درون دنیای نو از این میدان آشپزخانهای با بلندبالاترین منوی غذاهای ایرانی و فرنگی ساخته است. در این چهارراه شلوغ و بیدروپیکر با ترافیکی که از مرز ابدیت میگذرد احساس میکنی به ساحلی ناشناخته و دلهرهآور قدم گذاشتهای. انگار ناخدایی کارکشته با طنابی غولآسا گره ملوانی جدیدی ابداع کرده و بعد مُرده و راز گشودن گره را خسیسانه نزد خودش نگه داشته. انباشت فضاها و تکانههای کهنه و نو میدان توحید را به مفصل چند بزنگاههای نوشوندگی تهران معاصر تبدیل کرده است. کافی است سریع و بهاجمال چند تلاش نوگرایانه را با هم مرور کنیم.
اولین بیمارستان مدرن تهران را به نام بیمارستان هزارتختخواب در دوران پهلوی اول را برِ همین میدان میسازند تا نمادی باشد بر مدرنیزاسیون رضاشاهی و یادگار معماری ساختمند. بالاتر از بیمارستان پادگان نظامی دژبان مرکز یادگار همان دوران است. ارتش منظم و سامان دادن به ارتش پراکندهی ایران تحت نظارت مستشاران آلمانی.
میآییم جلوتر. شاهِ پسر رویاهای ناسیونالیستی پدر را این بار با دستیاری آمریکاییها در سر میپرورد. آب نهر کرج را روان میکنند توی بلوار مدرن کشاورز(الیزابت سابق). انگار قرار است روح مدرن شهری پایتخت نه در خود میدان که در فضاهای اطرافش پراکنده بشود؛ توخالی بزرگ سیاهچالهای زمینی که با ولعْ انوار درخشان ستارهها و اجرام کیهانی شهر را درون خود میکشد. از یک طرف خیابان فاطمی و بلوار کشاورز و بیمارستان در شرق و از طرف دیگر محلات جدید و منتظمی همچون تهران ویلا و گیشا و شهرآرا در غرب. اتوبان چمران(پارکوی سابق) و شهرک غرب و آتیساز در شمال و امروزْ برجهای مسکونی نواب در جنوب.
همگی اینها در دورههایی سمبل پیشرفت و نوزایی تهران بودهاند. حالا باید تونل توحید در زیر میدان را هم به این لیست اضافه کرد. تازگیها خطوط بیآرتی هم اضافه شدهاند. جریان از چه قرار است؟ شعبدهباز تهران این بار از کلاه خود چه خرگوشی میخواهد بیرون بکشد؟ میدانی بیشکوه و دفرمه بدون هیچ بنای یادبود در مرکز و در شعاعی کوتاه محلات و خیابانهای آبرومند و مدرن. بهراستی که چشم هادی شهروند عادی هنگام عبورومرور درون این دایره سردرگم میماند.
۲.
برگردیم به پهلوی اول. با توسعه رو به غرب تهران اینجا میدان جانافکندی نام میگیرد. اولین اتوبان مدرن تهران، اتوبان پارکوی از همین میدان شروع میشود و بعدها وصل میشود به اتوبان شاهنشاهی(مدرس فعلی). این بار هم دامنهی تغییرات یعنی اصلاحات ارضی دههی چهلی به سرعت برقوباد از روستا به شهر کشیده میشود. روستاهای چغر و نامنعطفْ تغییرات را سریع پس میزند و پسماندهها و تفالهها سرازیر میشوند به سمت دروازههای پایتخت. اصلاحات ناگزیر شهری به توسعهی محلاتی منجر میشوند که تا همین حالا بستری برای رشد ژانر دیگری از طبقه متوسط فراهم کردهاند. طبقهی متوسطی که بیشتر به فرصتطلبی کاسبکارانه متمایل است و ذات خود را در انبوه رستورانها و بدلیفروشهای خیابان و بازارچهی ستارخان نمایان میکند.
نکتهی جالب آن است که ادارهی گذرنامه در نزدیکی میدان توحید و در خیابان پاتریسلومومبا قرار دارد. رفتن. تَرک کردن. خروج و اخراج… همین ریختشناسی گریز را عیناً در مقیاسی بزرگتر میتوان به کل میدان توحید بسط داد. میدان توحید کهنه و بیمصرف میماند تا به دیگر فضاهای شهر هویت و کارکرد بدهد…
۳.
گویا باید شرح بیشتری بر این وضعیت وارونه نوشت. اما انگار لکنتْ زبان و سکوت ذات این میدان توخالی است. تمایل زیادی برای گفتگو با مخاطبانش ندارد. شاید هم این سکوت نشانهی فرزانگی نیست و با دهان پر نمیتوان حرف زد. شاهراه شمالی – جنوبی سابق یعنی اتوبان چمران، کارویژهاش اتصال مرکز شهر به نواحی مدرن و نوساز شمالی بوده؛ و علاوه بر هتل هیلتون، دسترسی به نمایشگاه بینالمللی و شهربازی و آتیساز و صداوسیما را میسر میکرده.
این اتوبان در مسیر مسیلی ساخته شده که مثل چند شریان دیگر، جریان باد معروف تهران یعنی نسیم توچال را همچون تهویهمطبوعی طبیعی از شمال به جنوب میآورند. جریان این نسیم با توجه به اختلاف ارتفاع در حوالی میدان توحید قطع میشود. همین انقطاع و گسست را در بافت شهری منطقه نیز میبینیم. توحید علیرغم اسمش که میل به وحدت دارد به شدت واگرا است.
تهران بههم ریخته با توجه به انسداد شرقی و شمالی شهر شتابان رو به غرب پیشرفت میکند. محلات غربی تهران در اوایل دههی هفتاد با سیل مهاجرت پس از جنگ مهارناپذیر میشوند. میدان توحید تبدیل به مرز میان غرب قدیم و غرب جدید میشود. در تعبیر آمریکایی، غرب میانه و غرب وحشی بار خاصی دارد. همین بار را میتوان بر دوش شهرسازی مندرآوردی غرب جدید تهران هم گذاشت. انگار این بار آریاشهر و اکباتان و بلوار فردوس و دهکده المپیک قرار است تبدیل بشوند به چیزی که این روزها اسمی نه چندان متناسب دارند: زیستگاه طبقهی «شبهمتوسط». عاری از تمام آن ارزشهای فرضی که طبقهی متوسط داعیهدارش بوده است…
۴.
حقیقت این است که شهرها به کانونهای همگرایی و تجمعی احتیاج دارند. جاذبهی شهری یعنی چشم تو چشم شدن با عابران و ماشینها و حس همدلی فزاینده با فضا. اما انگار تمام جذابیت تهران به شکلی متناقضنما در قدرت دافعهاش است و میدان توحید نماد تمامرخ این دافعهی کریستالیزه شده است. چهارراه که نه، هشتپاییست که تا چراغها سبز میشوند، ماشینها را به قصد خون یکدیگر وادار به هجوم به همدیگر میکند. چراغهای راهنمایی در این میدانْ چراغهای خواب هستند.
به خواب میآوریم تا شهر به جای ما خواب ببیند و فضاها و اسامی از یادرفتهاش را به یاد بیاورد. هیچ راهی نیست. هیچ میدانی را دوباره نمیشود ساخت. میدانها در روند نامرئی بازیابی تغییر شکل میدهند، ولی ذات خود را کماکان حفظ میکنند. میدان آزادی یا میدان ونک حتی اگر با بولدوزر با خاک یکسان بشوند، همچنان میدانهایی همگرا باقی میمانند و میدان توحید بر خلاف اسمش تا قیام قیامت میدانی واگرا است. این نقیضه در تسمیه خود دلالتی است بر تراکم فضاهای انباشته ولی نزیسته که منجر به اغتشاش میشود.
میدان توحید جایی است که هر بار باید دوباره قرائت شود.